دو بیزینس کوچ بودیم و کلی ایده و طرح نوآورانه در ذهنمان. ما عاشق بیزینس و کوچینگ بودیم و از اینکه می تونستیم هر روز در کسب و کار های مختلف حضور داشته باشیم و با آدم های جدیدی که هر کدام داستان های جذاب و چالش های مختلفی داشتن صحبت کنیم خیلی لذت می بردیم ، شگفت انگیز ترین بخش کوچینگ هم زمانی بود که میدیدیم چقدر افراد از نتایجی که به دست می آورند خوشحال هستند.

چیزی که در فلسفه کوچینگ برای ما جذاب بود این بود که مشاوره ای در کار نیست چون اعتقاد بر این است که مشاوره از اقدام گرایی بلند مدت افراد می کاهد و تمرکز روی شفاف کردن وضعیت فعلی کسب و کار ها و آدمها است و مشخص کردن هدف درست بر اساس ارزشها و باورهای صاحبین کسب و کار و درنهایت کوچک کردن قدمها در این مسیر و شکوفا کردن پتانسیل های افراد.

به لطف خدا و تلاشی که داشتیم پروژه هایمان بیشتر و بیشتر شد و ما ، هم از درآمد و هم از کاری که میکردیم لذت می بردیم.

ولی با وجود تاثیرات مثبت و رشدی که با برگزاری جلسات بیزنس کوچینگ در کسب و کار ها حاصل می شد ، یک جای کار مشکل داشت ، رشد پایدار نبود ، چالش ها تمام شدنی نبودند ، صاحب کسب و کار حس رضایت از کارش نداشت و با زمانگذاری زیادی که در کسب و کارش داشت نتیجه مطلوب را بدست نمی آورد ، در زمان بحران خیلی از کسب و کارها با شکست روبرو می شدند.بیش از ۹۵ درصد از صاحبان کسب و کاری که با آنها در ارتباط بودیم تعادلی بین کار و زندگیشان وجود نداشت و یک مسافرت ساده برایشان تبدیل به آرزو شده بود و زمان کافی برای لذت بردن از درآمدی که بوجود آورده بودند را نداشتند ، به قدری کار برای انجام در طول روز داشتند که اصلا فرصت نمی کردند به رشد یا ایجاد تحول در کسب و کارشان فکر کنند ، اکثر کارهایی که انجام می دادند بسیار پیش پا افتاده و غیر مهم بودند ولی اعتقاد داشتند که اگر خودشان انجام ندهند شخص دیگری هم نمیتواند انجام دهد یا به خوبی صاحب کسب و کار انجام نمی دهند. خیلی از برنامه ریزی هایی که با پرسنل هماهنگ میشد به فراموشی سپرده میشد و هیچ وقت انجام نمی شد ، کارمندان نمی دانستند واقعا چه کاری اهمیت دارد و درگیر روزمرگی بودند و هر کارمند جدیدی هم استخدام می کردند بعد از مدت کوتاهی اخراج می شد، اکثر مواقع افرادی ناکارآمد برای انجام کارهای مهم انتخاب شده بودند و صاحبین کسب و کار معتقد بودند نیروی انسانی خوب پیدا نمی شود که مثل خودم کار کند و خیلی از موارد مشابه دیگر…

در یک جمله می توانیم بگوییم صاحبان کسب و کار کارمندانی بودند که مسئولیت همه کارها با آنها بود و توهم صاحب کسب و کار بودن داشتند. وجود چنین مشکلاتی که تقریبا می توان گفت در اکثر کسب و کارها به وفور دیده می شود باعث شد که ما زمان قابل توجهی صرف تحقیق و پیدا کردن یک راهکار جامع کنیم که هم واقعا کاربردی باشد و هم چالش های مطرح شده را حل کند. برای اجرای چنین سیستمی کافیست فرآیند ها و رویه های کاری را که هر روز در کسب و کارتان در حال انجام است مکتوب کنید و مستندات آنها را در اختیار کارمندان بگذارید. با اینکه همین کار تا حد زیادی به انجام درست کارها کمک می کند و خیلی از دغدغه های صاحب کسب و کار را برطرف می کند ولی همچنان راهکار جامع نیست و بعضی از چالش ها حل نخواهد شد.

برای مثال فرض کنید سیستم خوبی در کسب و کارتان پیاده سازی کرده باشید و کارها به خوبی انجام شوند ولی محصول یا خدمات شما فروش خوبی ندارند و یا نتوانید با رقبا رقابت کنید ، یا فرض کنید با وجود سیستم در کارتان بهره وری مورد انتظار از کارمندانتان نداشته باشید. بدتر از همه این موارد هم وجود دارد. آن هم اینکه کارهای اشتباه را سیستم سازی کنید که نتیجه آن چیزی جز سرعت بخشیدن به انجام کار های اشتباه نیست و کسب و کار با سرعت بیشتری تخریب می شود!

همین موضوع باعث شد که ما با تحقیقات بیشتر و انجام کارهای عملیاتی در سیستم سازی به متدی برسیم که علاوه بر سرعت بخشیدن به انجام کارها و درست انجام شدن کارها ، صاحب کسب و کار با حداقل چالش های گفته شده به اهدافی که می خواهد دست یابد. در این زمان بود که آکادمی سیستایم متولد شد و از اینجا به بعد شدیم سیستایم. در واقع آکادمی سیستم سازی سیستایم با هدف فرهنگ سازی و آشنایی افراد فعال در حوزه کسب و کار با معقوله ای کلیدی به نام (سیستم سازی) که متاسفانه در ایران به طور شفاف و جامع در مودش صحبت نشده و مهجور واقع شده پایه گذاری شد.

سیستایم ترکیبی از system و time هست که به مهمترین خواسته هر صاحب کسب و کار که داشتن درآمد مطلوب و زمان آزاد می باشد اشاره دارد. با سیستم سازی هم درآمد دلخواه و هم زمان کافی برای لذت بردن از درآمدتان را تجربه خواهید کرد.