از روشهای مختلفی برای تحلیل کسب و کارها استفاده میشود. هر کدام از این تکنیک های تحلیل کسب و کار مزایا و معایب خود را به همراه دارد. البته هر سیستمی بر اساس ساختار خود تکنیک موردنیازش را انتخاب میکند. از جمله معروفترین تکنیک های تحلیل کسب و کار میتوان به تجزیه و تحلیل SWOT، مدل سازی فرآیندهای کسب و کار (BPM)، تجزیه و تحلیل MOST، تجزیه و تحلیل نیازهای غیر عملکردی Non Functional Requirement Analysis، تکنیک تجزیه و تحلیل PESTEL، تکنیک طوفان فکری، تجزیه و تحلیل CATWOE، تکنیک Use Case، تحلیل User Stories و تکنیک Requirement Analysis اشاره کرد. در ادامه قصد داریم با این تکنیک ها بیشتر آشنا شویم؛ بنابراین با سیستایم همراه باشید تا با هم مروری داشته باشیم بر روی این روشها و معروفترین تکنیک های تحلیل کسب و کار را بررسی کنیم.
تحلیل کسب و کار چیست؟
تحلیل کسب و کار به فرایندی اشاره دارد که در آن اطلاعات و دادههای مختلف مرتبط با یک کسب و کار یا یک صنعت مورد بررسی قرار میگیرند و بهمنظور درک عمیقتر از عملکرد و شرایط این کسب و کار یا صنعت، تحلیل میشوند. این فرایند میتواند بهمنظور برنامهریزی استراتژیک، تصمیمگیریهای مدیریتی، تشخیص فرصتها و تهدیدها، بهبود عملکرد و بهدستآوردن رقابتپذیری بیشتر انجام شود.
تحلیل کسب و کار ممکن است شامل موارد زیر باشد:
- تحلیل SWOT: به معنای شناسایی نقاط قوت (Strengths)، ضعفها (Weaknesses)، فرصتها (Opportunities) و تهدیدها (Threats) موجود در کسب و کار
- تحلیل PESTEL: به معنای بررسی عوامل سیاسی (Political)، اقتصادی (Economic)، اجتماعی (Social)، فناوری (Technological)، زیستمحیطی (Environmental) و حقوقی (Legal) که بر کسب و کار تأثیر میگذارند.
- تحلیل رقابتی: بررسی رقبا، محصولات و خدمات آنها، موقعیت رقابتی، مزایای رقابتی و نقاط قوت و ضعف نسبت به رقبا
- تحلیل بازار: بررسی بازار هدف، مشتریان، رقبا، فرصتها و تهدیدها در بازار
- تحلیل مالی: ارزیابی عملکرد مالی کسب و کار شامل درآمد، هزینهها، سود و زیان، نقدینگی و سایر شاخصهای مالی
- تحلیل عملیاتی: بررسی فرایندها، سیستمها و عملکرد عملیاتی کسب و کار بهمنظور بهبود کارایی و کاهش هدررفتها
- تحلیل محصول یا خدمات: بررسی و ارزیابی محصولات یا خدمات ارائه شده توسط کسب و کار
هدف اصلی تحلیل کسب و کار بهدستآوردن اطلاعات و دانش موردنیاز برای اتخاذ تصمیمات مؤثر و بهبود عملکرد کلی کسب و کار است.
تجزیه و تحلیل SWOT
تحلیل SWOT یا تجزیهوتحلیل نقاط قوت، ضعفها، فرصتها و تهدیدها یک روش معروف در تحلیل کسب و کار است که برای ارزیابی و تحلیل وضعیت داخلی و خارجی یک سازمان استفاده میشود. این تحلیل به مدیران و تیمهای مدیریتی کمک میکند تا برنامهها و استراتژیهای مناسبی را برای بهبود عملکرد و افزایش رقابتپذیری سازمان تدوین کنند. در این تحلیل عوامل داخلی سازمان بهعنوان نقاط قوت و ضعف و عوامل خارجی بهعنوان فرصتها و تهدیدها مورد بررسی قرار میگیرند. حالا بیایید به توضیح هر یک از این عوامل بپردازیم:
- نقاط قوت (Strengths): این عوامل نقاط قوت و مزایایی است که سازمان در مقایسه با رقبا یا در مقابل محیط خارجی دارد. این عوامل میتوانند شامل منابع مالی، مهارتها و تخصصهای منحصربهفرد، برند قوی، فناوری پیشرفته، رابطه خوب با مشتریان و سایر مزایایی باشند که سازمان را از رقبا تفاوت دهند.
- ضعفها (Weaknesses): این عوامل ضعفها و نقاط ضعف سازمان را نشان میدهند. ضعفها میتوانند مشکلاتی مانند نبود منابع مالی کافی، کمبود مهارتها یا فناوریهای قدیمی، مشکلات سازمانی یا مدیریتی، نقص در محصولات و خدمات و سایر مشکلاتی باشند که باعث محدودیتها و مشکلات در عملکرد سازمان میشوند.
- فرصتها (Opportunities): این عوامل فرصتهای محیطی و خارجی را نشان میدهند که میتوانند برای سازمان به مزیت و فرصت تبدیل شوند. این فرصتها ممکن است شامل رشد بازار، تغییرات در عادات مشتریان، تکنولوژیهای جدید، قوانین و مقررات جدید و سایر فرصتهایی باشند که میتوانند به نفع سازمان باشند.
- تهدیدها (Threats): این عوامل تهدیدهای خارجی و محیطی را نشان میدهند که ممکن است برای سازمان وجود داشته باشند. تهدیدها میتوانند شامل رقابت شدید با رقبا، تغییرات در بازار، تحولات اقتصادی، تکنولوژیهای جدید، مشکلات سیاسی و قانونی و سایر تهدیدهایی باشند که عملکرد و استراتژیهای سازمان را تحتتأثیر قرار میدهند.
تجزیه و تحلیل SWOT به مدیران کمک میکند تا بهترین استراتژیها را برای استفاده از فرصتها، مقابله با تهدیدها، تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف سازمان تدوین کنند و بهطورکلی، عملکرد سازمان را بهبود بخشند.
بیشتر بخوانید: آیا از روش تحلیل بر اساس استاندارد BABOK اطلاعاتی دارید؟ جواب تمام سوالات شما در مقالهی تحلیل کسب و کار بر اساس استاندارد BABOK چیست؟ خلاصه شده است.
مدل سازی فرآیندهای کسب و کار (BPM)
مدلسازی فرایندهای کسب و کار (BPM) یک روش سازماندهی شده برای توصیف، تحلیل و بهبود فرایندهای کسب و کار است. این روش به مدیران و تیمهای مدیریتی کمک میکند تا فرایندهای کسب و کار خود را بهبود بخشند، به طور بهینه عمل کنند و با اهداف استراتژیک و نیازهای مشتریان هماهنگ شوند. در BPM فرایندهای کسب و کار به شکل گرافیکی مدلسازی میشوند تا بهصورت واضح و قابل فهمی نمایش داده شوند.
مدلسازی BPM شامل مراحل زیر است:
- شناسایی فرایندها: در این مرحله فرایندهای کسب و کار شناسایی و تعریف میشوند. این شامل تعیین محدوده و مرزهای هر فرایند، وظایف مرتبط و ارتباطات بین آنها است.
- توصیف فرایندها: در این مرحله فرایندها بهصورت دقیق و کامل توصیف میشوند. این شامل شناسایی وظایف، گامها، ورودیها، خروجیها، مراحل مختلف و فعالیتهای هر فرایند است.
- مدلسازی فرایندها: در این مرحله فرایندها بهصورت گرافیکی مدلسازی میشوند. این شامل استفاده از ابزارهای مدلسازی مانند نمودارهای جریان کار (Flowcharts)، نمودارهای UML، یا نمودارهای BPMN است.
- تجزیهوتحلیل فرایندها: در این مرحله فرایندها تجزیهوتحلیل شده و عواملی مانند زمان، هزینه، کیفیت و بهرهوری بررسی میشوند تا بهبودهای لازم اعمال شود.
- بهبود فرایندها: در این مرحله باتوجهبه نتایج تجزیهوتحلیل، فرایندها بهبود مییابند. این شامل انجام تغییرات، بهینهسازیها و اصلاحات موردنیاز است.
- پیادهسازی و کنترل: در این مرحله فرایندهای بهبودیافته پیادهسازی میشوند و کنترل میشود تا اطمینان حاصل شود که اهداف مشخص شده بهدقت دنبال میشوند.
با استفاده از مدلسازی BPM، سازمانها میتوانند بهبودهای اساسی در عملکرد، بهینهسازی هزینهها، افزایش کیفیت خدمات و پاسخ به نیازهای مشتریان خود را دست یابند.
تجزیه و تحلیل MOST
مدل MOST (Mission, Objectives, Strategies, Tactics) یکی از روشهای تحلیل کسب و کار است که به شرکتها کمک میکند تا استراتژیهایشان را بهبود بخشند و عملکردشان را بهبود ببخشند. در این مدل:
- مأموریت (Mission): تعریف وظایف و مسئولیتهای اساسی شرکت است. مأموریت مشخص میکند که شرکت چه کاری انجام میدهد و برای چه هدفی وجود دارد.
- اهداف (Objectives): اهداف کلی است که شرکت میخواهد دستیابی به آنها را برنامهریزی کند. این اهداف باید قابلاندازهگیری باشند و بهوضوح تعریف شوند.
- استراتژیها (Strategies): راهبردها نشاندهنده راهحلهای کلی هستند که برای دستیابی به اهداف تعیین میشوند. این استراتژیها باید با مأموریت شرکت هماهنگ باشند و بهدقت انتخاب شوند.
- تاکتیکها (Tactics): تاکتیکها اقدامات جزئی و کوتاهمدت هستند که برای اجرای استراتژیها مشخص میشوند. این اقدامات شامل مواردی مانند تبلیغات، توزیع، قیمتگذاری و… میشوند.
MOST به شرکتها کمک میکند تا اهدافشان را مشخص کنند، استراتژیهای مناسب را ایجاد کنند و اقدامات کوتاهمدت را برای اجرای استراتژیها تعیین کنند.
تکنیک Non Functional Requirement Analysis (تجزیه و تحلیل نیازهای غیر عملکردی)
تکنیک تجزیهوتحلیل نیازهای غیرعملکردی (Non-Functional Requirement Analysis) در واقع به بررسی و تحلیل نیازهایی میپردازد که مستقیماً به عملکرد یک سیستم مربوط نیستند، بلکه به جنبههای دیگری مانند عملکرد، امنیت، قابلیت استفاده، قابلیت اطمینان و غیره مرتبط هستند.
تکنیک تجزیهوتحلیل نیازهای غیرعملکردی به شرکتها کمک میکند تا جنبههای کلیدی مانند امنیت، کارایی و کیفیت را در طراحی و توسعه سیستمهای خود مدنظر قرار دهند و اطمینان حاصل کنند که سیستمهای آنها همچنان بهدرستی عمل میکنند و نیازهای کاربران را برآورده میکنند.
برخی از نیازهای غیرعملکردی شامل موارد زیر میشوند:
- کارایی (Performance): این شامل زمان پاسخ، زمان بارگیری و توانایی سیستم برای پشتیبانی از تعداد کاربران همزمان است.
- قابلیت اطمینان (Reliability): شامل مواردی مانند پایداری و عملکرد قابلاعتماد سیستم در شرایط مختلف است.
- امنیت (Security): شامل مواردی مانند حفاظت از دادهها، دسترسی محدود و امنیت شبکه است.
- قابلیت نگهداری(Maintainability): میزان سهولت تغییر و بهروزرسانی سیستم را مشخص میکند.
- قابلیت اطمینان (Usability): شامل میزان سهولت استفاده و تجربه کاربری است.
تکنیک تجزیه و تحلیل PESTEL
تکنیک تجزیهوتحلیل PESTEL یکی از مدلهای مهم تحلیل کسب و کار است که به شرکتها کمک میکند تا محیط خارجی خود را بهتر درک کنند و از آن در فرایند تصمیمگیریشان بهره برند. PESTEL مخفف اجزای مختلف محیطی است که بر روی یک سازمان تأثیر میگذارند:
- سیاسی (Political): شامل عواملی مانند سیاستهای دولتی، قوانین، تنظیمات، استقراریها و موانع سیاسی است که میتوانند بر کسب و کار تأثیر بگذارند.
- اقتصادی (Economic): شامل عواملی مانند نرخ تورم، نرخ بهره، نرخ ارز، رشد اقتصادی و سیاستهای مالی است که بر عملکرد اقتصادی سازمان تأثیر میگذارند.
- اجتماعی (Sociocultural): شامل عواملی مانند میزان رشد جمعیت، فرهنگ، اعتقادات، نگرشها و روابط اجتماعی است که میتوانند بر عملکرد و استراتژیهای کسب و کار تأثیر بگذارند.
- تکنولوژی (Technological): شامل عواملی مانند نوآوریهای فناوری، پژوهش و توسعه، پیشرفتهای فناوری و سطح هوش مصنوعی است که میتوانند بر فرایندها و محصولات سازمان تأثیر بگذارند.
- محیطی (Environmental): شامل عواملی مانند تغییرات اقلیمی، حفاظت از محیط زیست، مصرف منابع طبیعی و مسائل محیطی است که بر فعالیتهای سازمان تأثیر میگذارند.
- قانونی (Legal): شامل قوانین مربوط به حقوق مالکیت، حقوق کارگری، محیط زیست، رقابت و سایر مقررات قانونی است که بر سازمانها اعمال میشوند.
تکنیک طوفان فکری
تکنیک طوفان فکری یک روش خلاقانه برای جمعآوری ایدهها و حل مسائل در تحلیل کسب و کار است. در این روش، افراد در یک جلسه گروهی به طور غیرمنقطع و بدون انتقاد، هر ایدهای که به ذهنشان میرسد را به اشتراک میگذارند. این ایدهها سپس بررسی و ترکیب میشوند تا به راهحلهایی نوآورانه برای مسئله موردنظر برسید. این فرایند باعث تشویق افراد به فعالیتهای خلاقانه و ایجاد فضایی باز و محافلی برای اشتراک ایدههای جدید میشود.
تجزیه و تحلیل CATWOE
تجزیهوتحلیل CATWOE یکی دیگر از روشهای تحلیل کسب و کار است که برای درک عمیقتر ساختار و ارتباطات در سیستمها و سازمانها به کار میرود. این روش به شناسایی عوامل اساسی مؤثر در یک مسئله کمک میکند و شامل شش عنصر اصلی است: مشتریان، عوامل، فرایند، ورودیها، خروجیها و محیط.
- مشتریان (Customers): این بخش شامل افراد یا گروههایی است که تحتتأثیر مستقیم یا غیرمستقیم تصمیمات و فعالیتهای سازمان قرار میگیرند. این افراد ممکن است مشتریان نهایی محصول یا خدمات باشند یا نقشهای دیگری از قبیل صاحبان سهام، مدیران یا جوامع محلی داشته باشند.
- عوامل (Actors): عوامل کلیدی یا سازمانهایی که در سیستم یا فرایند مورد بررسی نقش دارند یا میتوانند تأثیرگذار باشند. این ممکن است شامل کارکنان، مدیران، تأمینکنندگان یا سایر افراد یا سازمانها باشد.
- فرایند (Transformation process): فرایند یا روندی است که ورودیهای مختلف را به خروجیهای موردنیاز تبدیل میکند. این فرایند میتواند شامل فعالیتها، روندها، سیاستها یا فرایندهای مدیریتی باشد.
- ورودیها (Worldview): این بخش شامل دیدگاهها، ارزشها، باورها و قوانینی است که تصمیمات و فرایندهای سازمانی را تحتتأثیر قرار میدهند. ورودیها ممکن است شامل محدودیتهای فنی، قوانین و محیطی باشند.
- خروجیها (Outputs): این بخش شامل نتایج مورد انتظار یا تأثیراتی است که توسط فرایند تولید میشوند. خروجیها ممکن است شامل محصولات، خدمات، تصمیمات یا تغییرات در سازمان و محیط باشند.
- محیط (Environment): شرایط بیرونی که میتوانند تصمیمگیری و فرایندهای سازمانی را تحتتأثیر قرار دهند. محیط ممکن است شامل عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فناوری و حقوقی باشد.
تکنیک Use Case
تکنیک Use Case یک روش مرسوم در تحلیل کسب و کار است که برای مدلسازی و توصیف رفتار سیستمها استفاده میشود. این روش برای بهترین درک از نیازها و خواستههای کاربران یا سیستمها و همچنین برای شناسایی و توصیف عملکرد سیستم استفاده میشود.
در این روش، هر Use Case مورداستفاده یک سناریو یا داستانی است که توضیح میدهد که کاربر (سیستم خارجی) چه کاری را با سیستم انجام میدهد و چه نتیجهای انتظار دارد. مهمترین عناصر Use Case شامل موارد زیر هستند:
- نام Use Case: نام واضح و توصیفی که عملکرد موردنظر را بیان میکند.
- آغاز: شرایط و وضعیتی که Use Case شروع میشود.
- عملکرد: مراحل و فعالیتهایی که در طول اجرای Use Case انجام میشود.
- پایان: شرایط و وضعیتی که Use Case به پایان میرسد.
- موفقیت: شرایطی که مورداستفاده با موفقیت انجام میشود.
- نامزدان: افراد یا سیستمهایی که در انجام Use Case نقش دارند.
از Use Case برای ارتباط میان توسعهدهندگان و مشتریان یا بین اعضای تیم تحلیل سیستم استفاده میشود تا درک مشترکی از نیازها و عملکرد سیستم به وجود آید. این روش مفید است؛ زیرا بهوضوح و در قالب داستانهای ساده و قابلفهم، رفتار سیستم و نیازهای کاربران را نشان میدهد و برای توسعه و طراحی سیستمهای پیچیده بسیار مفید است.
تحلیل User Stories
تحلیل User Stories یکی از تکنیکهای تحلیل کسب و کار است که برای توصیف نیازها و خواستههای کاربران از یک سیستم استفاده میشود. این روش به توسعهدهندگان و تیمهای پروژه کمک میکند تا درک عمیقی از نیازهای کاربران را به دست آورند و برنامهریزی و توسعه محصول را بر اساس آنها انجام دهند.
هر User Story یک داستان کوتاه و قابلفهم است که نیازها و خواستههای یک کاربر یا گروه از کاربران را توصیف میکند. این داستانها به زبان ساده و قابلفهم برای همه اعضای تیم توسعه نوشته میشوند و شامل سه بخش اصلی است:
- کاربر یا همان User: این بخش شامل توصیفی از کاربر یا گروهی از کاربران است که نیازها یا خواستههایشان را مطرح میکند.
- عمل یا Action: این بخش شامل فعالیت یا عملی است که کاربر انجام میدهد یا انتظار دارد.
- نتیجه یا Result : در این بخش، نتیجه یا اثر مورد انتظار از انجام عمل توصیف میشود.
مزایای تحلیل User Stories شامل موارد زیر است:
- افزایش درک مشترک: User Stories به توسعهدهندگان و مدیران کمک میکنند تا یک درک مشترک و کامل از نیازهای کاربران داشته باشند.
- توصیف ساده و قابلفهم: با استفاده از زبان ساده و داستانهای کوتاه، User Stories برای همه اعضای تیم قابلفهم و قابلاندازهگیری هستند.
- تمرکز بر ارزشافزوده: با تمرکز بر روی نیازها و خواستههای کاربران، تیم میتواند به ارائه ارزشافزوده برای مشتریان تمرکز کند.
تکنیک Requirement Analysis (تجزیه و تحلیل نیازمندیها)
تکنیک Requirement Analysis یکی از روشهای مرسوم در تحلیل کسب و کار است که برای شناسایی، توصیف و مدیریت نیازها و خواستههای یک پروژه یا سیستم استفاده میشود. این روش به تیمهای توسعه کمک میکند تا بهترین راهحلهایی را برای پاسخ به نیازهای مشتریان و سایر ذینفعان پیدا کنند.
مراحل اصلی تکنیک Requirement Analysis شامل موارد زیر هستند:
- جمعآوری نیازها: در این مرحله نیازها و خواستههای مشتریان و سایر ذینفعان از طریق مصاحبه، نظرسنجی، مشاهده و گفتگوهای گروهی جمعآوری میشوند. این فرایند مهمترین مرحله است؛ زیرا باید بهدقت نیازهای مشتریان را شناسایی کرد.
- تحلیل نیازها: در این مرحله نیازهای جمعآوری شده مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرند. این شامل ارزیابی و تفسیر نیازها، تشخیص اولویتها، تعیین و توصیف دقیق نیازها و مغایرتها است.
- توصیف نیازها: در این مرحله نیازهای شناسایی شده بهصورت مستنداتی مانند مشخصات فنی، نقشههای مفهومی، و مدلهای سیستمی توصیف میشوند. این مستندات بهعنوان راهنمایی برای توسعه، طراحی و اجرای پروژه یا سیستم استفاده میشوند.
- تأیید نیازها: در این مرحله نیازهای توصیف شده توسط مشتریان و سایر ذینفعان تأیید میشود. این اطمینان حاصل میشود که نیازهای مشتریان به طور کامل و صحیح شناسایی شدهاند و محصول نهایی به انتظارات آنها پاسخ میدهد.
با استفاده از تکنیک Requirement Analysis، تیمهای تحلیل کسب و کار میتوانند نیازها و خواستههای مشتریان را بهصورت دقیق و کامل شناسایی و توصیف کنند و از این طریق اطمینان حاصل کنند که پروژه یا سیستم توسعهیافته به طور کامل به نیازهای آنها پاسخ میدهد.